شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
پیشِ چـشمان پــدر تا که مُـعَـمَـم می شد پیشِ چشــم همه پیـغـمـبـر اکــرم می شد خَـلـقـاً خُـلـقـا اگر حضرت خاتــم می شد پیش جبــریــل،علی نیــز مجـسم می شد همه دیــدنــد پیمبــر نَـسَـبـی غــالــب را اشهــد انّ عـلــی ابــن ابــی طــالــب را باد وقتی که به هم یالِ عقـابش میریخت چقدر بوسه فرشتـه به رکــابش میریخت آتش انگــار که از رَدِ شتــابش میریخت هرچه سر بود همه پیش جنابش میریخت لشگر انداخته اینجا سپـرش وقتی اوست ملک الموت شلوغ است سرش وقتی اوست نــاگــهــان پــر بــر انــداختــه و می آیـد زلــف بر شــانه اش انــداختــه و می آیـد مست از خیمه بــرون تــاختــه و می آید تــیــغ مانــنـد عــلــی آخــتــه و می آیــد باز او نادِ علــی تیــغ به کـف می خواند چند بیتی رجــز از شاهِ نجـف می خواند تیـغ را روی سپــر تا که به هم می کوبد مُشت بر سینه عمو پیشِ حــرم می کوبد مثل مــولا شده شمشــیـرِ دو دم می کوبد می زند اکـبر و عبــاس عَـلَــم می کــوبد اهــل این طایفه در رزم به هم می مانند هـمـگـی دسـت خـدایـنـد، همه می دانـنـد یک طرف چشم پدر؛ چشم حرم دنبالش یک طرف لشگـر سیــراب به استقبالش مرکبش دید که خون لخته چکید از بـالش سرِ او خَــم شـد و اُفـتـاد به روی یــالش مرکبش سوی حرم نه،سوی شامی ها رفت دید بابا پســرش سوی حــرامی هـا رفت پــدرش آمده خــود را ســر زانــو بکشد آمـده داد کــشد دست به گـیــســو بکــشد باید او خــم شود و نیــزه ز پهــلو بکشد یا که یک تیغــۀ جا مانده ز ابــرو بکشد کاش گیــرد پســرش زیر بغـل هایش را کاش می شد بکشد روی زمین پایش را روی این خاک خدایا جگرش ریخته بود مشت خاکی پس از او روی سرش ریخته بود دید بال و پر او دور و برش ریخته بود آه از بین دودستش پســرش ریختــه بود دست را زیر تنش برد تنش جـا می ماند خوب شد بود عمو ورنه همانجا می ماند تا بمــاند قـسـمـش گــریه کنــان داد نـشد شانه را هرچه که با گریه تکان داد نشد بوسه بر زخــم تبــرهای سنــان داد نشد عمــه را در وسط جــمع نشــان داد نشد قــد بـابـا به کــنـار پسـرش راست نــشد این جوانمرده پس از این کمرش راست نشد |